۱۳۹۰ شهریور ۱۷, پنجشنبه

110

داشتم با لب تاپ فیلم میدیدم مامانم گفت:فیلم میبینی؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم پیکسلای مانیتورو میشمرم!!! نشست پیشم گفتم توام میخوای فیلم ببینی؟؟ گفت: پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام ببینم کدوم پیکسلی بقیشو من بشمرم، اون چشای مثه آهوت خسته نشه یه وخت.......!!!

109

بابام از اداره زنگ زده خونه بعد کلی احوال پرسی میگه معین خودتی؟ میگم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ به سیستم تلفنباک بانک تجارت خوش آمدید برای پرداخت قبوض شماره 1،برای اطلاع از موجودی حساب شماره 2....گفت زهر مار و قطع کرد. دیدم ظهر عصبانی اومد توی اتاق منم پای پـَـَـ نــه پـَـَــــ بودم گفت اگه یه بار دیگه بگی پـَـَـ نــه پـَـَــــ دیگه تو این خونه نمیخوابی....گفتم یعنی بیرونم میکنی بابا؟ گفت پَـــ ن پَــــ خونه رو عوض میکنم بزغاله ..

108

رفتم به در خانه ی شیخـــی معـــــروف آن کس که توجه شده سویش معطوف مـــن در زدم و کسـی گشــودش آرام دیدم رخ وی چنان که گشتم مشعوف ... گفتــا ز چــــه رو به دیدنم می آیی؟ نامـــم تو شنیده ای ز مردم جایی؟ ./ گفتـــم که شنیده ام ازل را دیـــدی با نقطـــه ی آغاز جهان هم پایـــی ./ گفتا که پسر، جنتــی اَم من زنهار از روز ازل نگشتــــه ام مـن بیـــمار ./ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تو شوهرحـوایی دانم که بود فسانه هایــت بسیــار ./ گفتـــا که به یادم آیـــد او حیران بود از تشنگی و گرسنگی بی جان بود ./ گفتــم کــــه به حـــوا تـــو بدادی سیـبی؟ گفتا پـَـَـ نــه پـَـَــــ دسیسه ی شیطان بود ./ گفتم که تو پیش از این جهــان را دیدی؟ گفتا پـَـَـ نــه پـَـَـــــ خـــــدا بُد و خورشیدی ./ گفتم که تو کِی پـَـَـ نــه پـَـَــــ را آموختی؟ گفتـــــا کـــــه به سال دوم خورشیــــدی ./ شاعر : امین

107

رفتم گل فروشی، میگم ببخشید، کاکتوس هم دارید؟ میگه واسه دکور می خواین؟ پـَـــ نــه پـَـــ تو خونمون شتر پرورش می دیم! می خوام یه وقت احساس غربت نکنن، حس کنن خونه خودشونه..

106

سرم شکسته بود، رفتم دکتر، دکتره میگه بخیه بزنم؟؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ دوتا کـــوک بزن میرم خونه میدم مـامـانــم با چرخ خیاطـی بدوزه..

۱۳۹۰ شهریور ۱۵, سه‌شنبه

105

خانومم رفت بخوابه گفت آقا محمد میای بخوابی من و بیدار نکنی! گفتم یعنی آروم بیام ؟ گفت پـَـَـ نــه پـَـَــــ مثل گاو بیا بپر رو تخت! گفتم حالا بی اجازه من میری فیسبوک پدر سوخته ؟ گفت پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوای نامه کتبی ازت بگیرم ؟ ... ...خلاصه دعوامون شد رفتیم دادگاه ،طرف میگه میخواید طلاق بگیرید ؟ با هم گفتیم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم اینجا پایه و اساس زندگیمون و بر اساس آرمان های امام راحل پی ریزی کنیم..! بعد دو تامونو با پس گردنی انداختن بیرون..

104

سوال پرسیده ، یکم مکـث کردم ، میگه داری فکر میکنی ؟!میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ صبر کن داره Load میشــه...

Like Blog

Comments